محتشم کاشانی (غزلیات)/طبیب من ز هجر خود مرارنجور میدارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (طبیب من ز هجر خود مرارنجور میدارد) از محتشم کاشانی |
' |
طبیب من ز هجر خود مرارنجور میدارد | مرا رنجور کرد از هجر و از خود دور میدارد | |
چو عذری هست در تقصیر طاعت می پرستان را | امام شهر گر دارد مرا معذور میدارد | |
به باطن گر ندارد زاهد خلوت نشین عیبی | چرا در خرقهی خود را این چنین مستور میدارد | |
اگر بینی صفایی در رخ زاهد مرو از ره | که صادق نیست صبح کاذب اما نور میدارد | |
سیه روزم ولی هستم پرستار آفتابی را | که عالم را منور در شب دی جور میدارد | |
طلب کن نشه زان ساقی که بیمی چشم خوبان را | به قدر هوش ما گه مست و گه مخمور میدارد | |
پس از یک مردمی گر میکنی صد جور پیدرپی | همان یک مردمی را محتشم منظور میدارد |