محتشم کاشانی (غزلیات)/سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود) از محتشم کاشانی |
' |
سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود | فغان کز چشم او آخر فتادم از گناه خود | |
نمیدانم چرا برداشت از من سایهی رحمت | سهی سروی که دارد عالمی را رد پناه خود | |
کشد شمشیر و گوید سر مکش از من معاذالله | گدایی را چه حد سرکشی با پادشاه خود | |
میندیش از جزا هرچند فاشم کشتهای ای مه | که من خود هم اگر باشم نخواهم شد گواه خود | |
شب عید است و مه در ابر و مه جویندگان در غم | تو خود بر طرف با می برشکن طرف کلاه خود | |
به جرمی کاش پیشش متهم گردم که هر ساعت | به دست و پایش افتم معذرت خواه از گناه خود | |
چو من از دولت قرب ارچه دوری محتشم میرو | به این امید گاهی بر در امید گاه خود |