محتشم کاشانی (غزلیات)/زخم جفای یار که بر سینه مرهم است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (زخم جفای یار که بر سینه مرهم است) از محتشم کاشانی |
' |
زخم جفای یار که بر سینه مرهم است | از بخت من زیاده و از لطف او کم است | |
کودک دل است و دو و لعب دوست لیک | در قید اختلاط ز قید معلم است | |
پنهان گلی شکفته درین بزم کان نگار | خود را شکفته دارد و بسیار درهم است | |
شد مست و از تواضع بیاختیار او | در بزم شد عیان که نهان با که همدمست | |
ترسم برات لطف گدایی رسد به مهر | کان لعل خاتمیست که در دست خاتمست | |
از گریههای هجر شکست بنای جان | موقوف یک نم دیگر از چشم پر نمست | |
هر صبح دم من و سر کوی بتان بلی | شغلی است این که بر همهی کاری مقدم است | |
با این خصایل ملکی بر خلاف رسم | باید که سجدهی تو کند هر که آدم است | |
با غم که جان در آرزوی خیر باد اوست | گفتار محتشم همه دم خیر مقدم است |