محتشم کاشانی (غزلیات)/رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (رویت که هست صورت چین شرمسار از آن) از محتشم کاشانی |
' |
رویت که هست صورت چین شرمسار از آن | نقشی است دقت ید صنع آشکار ازان | |
تحریر یافت صورت و زلفت ولی هنوز | در لرزه است خامه صورت نگار ازان | |
بر نخل ناز پرور او هرکه بنگرد | یابد کمال قدرت پروردگار از آن | |
از گلستان او همه کس را به کف گلی است | ما را به سینه خاری و صد خار خار ازان | |
مردم ز بیم مرگ به عمرند امیدوار | من ناامید ار نیم امیدوار ازان | |
در هجر میدهی خبر آمدن به من | دانستهای که صعبتر انتظار ازان | |
زین نیلگون خمم به همین شادمان که هست | حسن تو را به شیشهی می بیخمار ازان | |
باقیست یک دمی دگر از عمرم ای طبیب | بگذر ز چارهام که گذشتست کار ازان | |
از آهنست سقف فلک گویا که نیست | تیر دعای خسته دلانرا گذار ازان | |
آورده زور بر دل زارم سپاه غم | ساقی بیار می که برآرم دمار ازان | |
میپرورد می فرح انجام محتشم | خمخانهی غمش که منم جرعه خوار ازان |