محتشم کاشانی (غزلیات)/دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' محتشم کاشانی (غزلیات) (دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم)
از محتشم کاشانی
'


دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم
گردم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم
از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی کین آتش سوزنده را از خامه بیرون افکنم
از احسن محتشم گوش فلک گردد گران جایی که من طرح سخن از طبع موزون افکنم