محتشم کاشانی (غزلیات)/خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید) از محتشم کاشانی |
' |
خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید | نفیر دادخواهان سر کشد سلطان برون آید | |
به عزم بزم خاصش گیرم آن دم دامن رعنا | که داد دادخواهان داده از ایوان برون آید | |
فلک هم در طلب سرگشته خواهد گشت تا دیگر | چنین ماهی ازین نیلوفری ایوان برون اید | |
خوش آن ساعت که از اطراف صحرا سر زند گردی | چو گرد از هم به پا شده محمل جانان برون آید | |
امان ده یکدم ای ماه مخالف حسبة لله | که طوفان خوردهای از ورطهی طوفان برون آید | |
غم جانم مخور ای همنشین اینک رسید آن کس | که آن شاه جهان از چشمهی حیوان برون آید | |
به مجلس محتشم را باز خندان میبرد آن گل | معاذالله اگر این بار هم گریان برون آید |