محتشم کاشانی (غزلیات)/خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' محتشم کاشانی (غزلیات) (خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است)
از محتشم کاشانی
'


خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است وقت نوازش رسید ناز و تغافل بس است
نخل تو شد میوه‌ی ریز از تو ندیدم بری جامه چو گل میدرم صبر و تحمل بس است
در ره مرغ دلم حلقه مکن زلف را بر سر سرو قدت حلقه‌ی کاکل بس است
سایه ز خود گو ببر غیر تو گر خود هماست چتر همایون گل بر سربلبل بس است
تا ز نشاط افکنم غلغله در بزم انس از می نابم به گوش یک دو سه غلغل بس است
چند کشی محتشم بار تکبر ز خلق پشت تحمل خمید عجز تنزل بس است