محتشم کاشانی (غزلیات)/تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم) از محتشم کاشانی |
' |
تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم | به مراد دل برسی اگر به مراد خود برسانیم | |
همه شب چو شمع ستادهام که نشانمت به حریم دل | به حریم دل چه شود که اگر بنشینی و بنشانیم | |
چه کنم نظر به مه دگر که ز دل غم تو رود به در | که ز دیگران دگران شود به تو بیشتر نگرانیم | |
نیم ارچه وصل تو را سزا به همین خوشم که تو دل ربا | سگ خویش خوانیم از وفا سوی خویش اگرچه نخوانیم | |
دل تنگ حوصله خون شود ز ستیزهای زبانیت | ز پی ارنه لطف تو دل دهد به کرشمههای زبانیم | |
چه نکو حضوری و وحدتی بود از دو جانب اگر تو را | من ازین خسان بستان و تو ازین بتان بستانیم | |
گرم از درون بدر افکنی ز برون چو محتشمم مران | سگیم به داغ و نشان تو که نخواند از تو برانیم |