محتشم کاشانی (غزلیات)/به جائی امن آرامیده مرغی داشت ماوایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (به جایی امن آرامیده مرغی داشت ماوایی) از محتشم کاشانی |
' |
به جایی امن آرامیده مرغی داشت ماوایی صدای شهپر شاهین برآمد ناگه از جایی عقابی در رسید از اوج استیلا و پیش وی به جز تسلیم نتوانست صید ناتوانایی شکارانداز صیادی برآمد تیغ کین بر کف فکند آشوب در وحشی شکاری بند برپایی به برج خویش ساکن بود ثابت کوکبی ناگه چو سیمایش به بحر اضطراب افکند سیمایی تنی کز جا نجنبیدی ز آشوب قیامت هم قیامانگیز وی گردید فرقد و بالایی ز گرد ره به تاراج دل افتادند چشمانش چنان کافتند غارت پیشگان درخوان یغمایی زبانی دادهاند از عشوه آن چشم سخنگو را که در گوش خرد صد حرف میگوید به ایمایی زمین فرسایی از سجدههای شکر واجب شد که سر در کلبهی من زد کله بر آسمان سایی پی عذر قدومت محتشم تا دم آخر بر آن در جبههسایی آستان از سجده فرسایی