محتشم کاشانی (غزلیات)/بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق) از محتشم کاشانی |
' |
بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق | ما و جنون میدهیم وعده به میدان عشق | |
رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور | چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق | |
آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن | کشتی ما را نخست داد به طوفان عشق | |
بر سر جرم منند عفو و جزا در تلاش | تا بچه فرمان دهد حاکم دیوان عشق | |
عشق ز فرمان حسن داد به دست توام | وه چه شدی گر بدی حسن به فرمان عشق | |
زلف تو را آن که کرد سلسلهی پیوند حسن | ساخت جنون مرا سلسلهی جنبان عشق | |
کرد چو حسنت برون سر به گریبان دهر | عابد و زاهد زدند دست به دامان عشق | |
گرد وی از بس حذر مور ندارد گذر | این دل ویران که هست ملک سلیمان عشق | |
ماه رخ آن صنم مه چه رایان حسن | داغ دل محتشم شمسه ایوان عشق |