محتشم کاشانی (غزلیات)/بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است) از محتشم کاشانی |
' |
بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است | آن که بیزنجیر در بند است فریاد من است | |
آن که میگردد مدام از دور باش خشم و کین | دور دور از بارگاه خاطرت یاد من است | |
ای خوش آن مشکل که چون خسرو نداند حل آن | طبع شیرین بشکفد کاین کار فرهاد من است | |
دادن از روی زمین خاک بنیآدم به باد | کمترین بازیچهی طفل پریزاد من است | |
در جهان خاکی که هرگز ترنگردد جز با اشک | گر نشان جویند ازان خاک غم آباد من است | |
آن که پای مرغ دل میبندد از روی هوا | طبع سحرانگیز وحشی بند صیاد من است | |
انس آن بد الفت پیمان گسل با محتشم | همچو پیوند طرب با جان ناشاد من است |