محتشم کاشانی (غزلیات)/برشکن طرف کله چون بفکنی از رخ نقاب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (برشکن طرف کله چون بفکنی از رخ نقاب) از محتشم کاشانی |
' |
برشکن طرف کله چون بفکنی از رخ نقاب | صبح صادق کن عیان بعد از طلوع آفتاب | |
گفت امشب صبر کن چندان که در خواب آیمت | صبر خواهم کرد من اما که خواهد کرد خواب | |
سهل باشد ملک دل زیر و زبر زاشوب عشق | ملک ایمان را نگهدارد خدا زین انقلاب | |
دی که در من دیدن آن آفتاب آتش فکند | دیده آبی زد بر آتش ورنه میگشتم کباب | |
چون عنان گیرم سواری را کز استیلای حسن | میرود پیوسته صدا به رو کمانش در رکاب | |
عشق اگر پاکست در انجام صحبت میشود | رسم معشوقان نیاز آئین عشاقان عتاب | |
جز من مظلوم کز عمر خودم بیزار کیست | آن که آزارش گناه و کشتنش باشد ثواب | |
در میان بیم و امیدم که هر دم میکند | مرگ در کارم تعلل زیاد در قتلم شتاب | |
دی سوال بوسهای زان شوخ کردم گفت نیست | محتشم حرف چنین راغیر خاموشی جواب |