محتشم کاشانی (غزلیات)/با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را) از محتشم کاشانی |
' |
با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را | این قدرها جای در دل بوده است ای جان تو را | |
ساحری گویا با چندین خطا چون دیگران | راندن از چشم و برون کردن ز دل نتوان تو را | |
از خدا بهر تو خواهم صد بلا اما اگر | در بلایی بینمت گردم بلاگردان تو را | |
نیستم راضی به مرگت لیک میخواهم چو خود | از غم ناکس پرستی در تب هجران تو را | |
آن چنان شوخی که خواهی داشت مرد مرا به تنگ | گر کنم در پردههای چشم خود پنهان تو را | |
از لباس غیرتم عریان نمیدیدی اگر | میتوانستم که دارم دست از دامان تو را | |
محتشم در غیرت این سستی که من دیدم ز تو | بیتکلف میتوان کشتن به جرم آن تو را |