محتشم کاشانی (غزلیات)/با وجود آن که پیوند آن پری از من برید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (با وجود آن که پیوند آن پری از من برید) از محتشم کاشانی |
' |
با وجود آن که پیوند آن پری از من برید | گر ز مهرش سر کشم باید سرم از تن برید | |
من نخواهم داشت دست از حلقهی فتراک او | گر سرم خواهد به جور آن ترک صید افکن برید | |
من به مهرش جان ندادم خاصه در ایام هجر | گر برم نام وفا باید زبان من برید | |
خلعت عشاق را میداد خیاط ازل | بر تن من خلعت از خاکستر گلخن برید | |
در رهش افروخت اقبال از گیاه تر چراغ | در شب تار آن که راه وادی ایمن برید | |
کی بریدی متصل از دوستدار خویش دست | گر توانستی زبان طعنهی دشمن برید | |
محتشم را از غم خود دید گریان پیش او | گفت میباید ازین رسوای تر دامن برید |