محتشم کاشانی (غزلیات)/با او شبی از دیر میخواهم خراب آیم برون
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (با او شبی از دیر میخواهم خراب آیم برون) از محتشم کاشانی |
' |
با او شبی از دیر میخواهم خراب آیم برون | او برقع شرم افکند من از حجاب آیم برون | |
خوش آن که طرح سیر شب اندازد آن مست خراب | من دامن ظلمت دران با آفتاب آیم برون | |
عذر گنه گویم چنان کز کشتن من بگذرد | گر آن قدر بخشد امان کز اضطراب آیم برون | |
در ورطهی عشق بتان ناکرده خود راامتحان | کشتی در آب انداختم تا چون ز آب آیم برون | |
تا حشر عشق از بهر من خواهد فروزد آتشی | کافتم اگر یک دم درو دردم کباب آیم برون | |
راندم به میدان چون فرس کز تیرباران بلا | از موج خیز خویشتن گلگون رکاب آیم برون | |
از ابر احسان قطرهای در دوزخ هجران چکان | تا محتشم یابد امان من از عذاب آیم برون |