محتشم کاشانی (غزلیات)/باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است) از محتشم کاشانی |
' |
باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است | باز این چه مشگ بر ورق لاله سودن است | |
باز این چه نصب کردن خالست برعذار | باز این چه داغ بر دل عاشق فزودن است | |
دل بردن چنین ز اسیران ساده دل | گوهر به حیله از کف طفلان ربودن است | |
در ابتدای وصل به هجرم اسیر ساخت | وصلی چنین بهشت به کافر نمودن است | |
روشنترین غرور و دلیل تکبرش | آن دیر دیر لب به تکلم گشودن است | |
سر ازل ز پیر مغان گوش کن که آن | بهتر ز حکمت از لب لقمان شنودن است | |
در عشق حالتی بتر از مرگ محتشم | دور از وصال دلبر خود زنده بودنست |