محتشم کاشانی (غزلیات)/ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس) از محتشم کاشانی |
' |
ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس | خانهی قصاب مردم کش از آن کافر بپرس | |
با حریفان حرف آن مه بر زبان آور به رمز | از نظر بازان ره آن قصر و آن منظر بپرس | |
در هوایش تیز رو چون کوکب سیاره شود | وز هواداران آن سرو بلند اختر بپرس | |
جان سوی او رفته زان محبوب جانبازش طلب | دل بر او مانده احوالش از آن دلبر بپرس | |
بعد پرسش ای صبا با او بگو ای بیوفا | از وفا یک ره تو هم زان بیدل ابتر بپرس | |
عاشق قصاب را خون خود اندر گردن است | با تو گفتم محتشم گر نیستت باور بپرس |