محتشم کاشانی (غزلیات)/افکنده ره به کلبهی درویش خاکسار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (افکنده ره به کلبهی درویش خاکسار) از محتشم کاشانی |
' |
افکنده ره به کلبهی درویش خاکسار | سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار | |
در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر | کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار | |
نور چراغ چشم مرا یک جهان فزود | چشم و چراغ خان جهانگیر نامدار | |
در عین افتقار رساندم به آسمان | از مقدم مبارک او فرق افتخار | |
هر ذره شد ز جسم خراب من اختری | سر زد چو در خرابهی من آفتابوار | |
باران عام رحمت او برخلاف رسم | در تن اساس عمر مرا کرد استوار | |
کوتاه گشت پای اجل تا ز لطف گشت | بالین طراز محتشم خسته فکار | |
سلطان سرفراز که کردست ایزدش | تاج سر جمیع سلاطین روزگار | |
دی همایون خبری مژده دهانم دادند | مژدهی پرسش دارای جهانم دادند | |
بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز | ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند | |
میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی | که به پیش آمدن کعبه نشانم دادند | |
رنج ویرانه نشینی چو تدارک طلبید | بهر عیش ابدی گنج روانم دادند | |
تا به یک بار سبکبار شود رنج خمار | ساقیان از شفقت رطل گرانم دادند | |
آن قدر شکر که بد ز اهل عبادت ممکن | بهر این طرفه عیادت به زبانم دادند | |
محتشم بهر من اندیشهای از مرگ مدار | که به این مژده ازین ورطه امانم دادند |