محتشم کاشانی (غزلیات)/از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم) از محتشم کاشانی |
' |
از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم | داغ بر جان بار بر دل خار در پا میروم | |
آن چه با جان من بدروز میکردی مدام | کی کنی امروز اگر دانی که فردا میروم | |
مژدهی تخفیف وحشت ده سگان خویش را | کز درت با یک جهان فریاد و غوغا میروم | |
میروم زین شهر و اهل شهر یک یک میکنند | زاری بر من که پنداری ز دنیا میروم | |
دشت تفتانتر ز صحرای قیامت میشود | با تف دل چون من مجنون به صحرا میروم | |
در لباس منع رفتن بس کن ای جادوزبان | این تقاضاها که من خود بیتقاضا میروم | |
محتشم از بس پشیمانی به آن سرو روان | حرف رفتن سر به سر میگویم اما میروم |