محتشم کاشانی (غزلیات)/از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد) از محتشم کاشانی |
' |
از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد | کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد | |
برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل | تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد | |
چشمت ز گوشهای یزک غمزه سر نداد | کز گوشه دگر سپه فتنه سر نکرد | |
در بزم کس نماند که پنهان ز دیگران | از نرگسش نشانه تیر نظر نکرد | |
تا مدعی ز ابروی او چشم بر نداشت | تیری از آن کمان به دل من گذر نکرد | |
برد آن چنان دلم که نخستین نگاه را | در دلبری مدد به نگاه دگر نکرد | |
صد عشوه کرد چشم تو ضایع برای غیر | کاتش به جان من زد و دروی اثر نکرد | |
تیر کرشمه تو که با دل به جنگ بود | کرد آشتی چنان که مرا هم خبر نکرد | |
قانع نشد به نیم نگاه تو محتشم | خاشاک نیمسوز ز آتش حذر نکرد |