محتشم کاشانی (غزلیات)/از باده عیشم بود مستانه به کف جامی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (از باده عیشم بود مستانه به کف جامی) از محتشم کاشانی |
' |
از باده عیشم بود مستانه به کف جامی | زد ساغر من بر سنگ دیوانه میآشامی | |
ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن | شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی | |
با این همه زهدای بت در عشق تو نزدیکست | کز مستی و بدنامی بر خویش نهم نامی | |
گر کار تو در پرهیز پر پیش نمیآید | در وادی رسوایی من پیش نهم گامی | |
ای بسته زبان از خشم خود گو که نمیباید | با این همه تلخیها شیریی دشنامی | |
آن کرد گرفتارم کز زلف بتان افکند | در راه بنی آدم گیرنده ترین دامی | |
با این همه چالاکی ای پیک صبا تا چند | جانی به لب آوردن ز آوردن پیغامی | |
هنگامه به آن کو برای دیو جنون شاید | کان شوخ تماشا دوست سر برکند از بامی | |
فردا چه شود یارب کان شوخ به بزم آمد | دیروز به ایمایی امروز به ابرامی | |
ای سرو چمن مفروش پر ناز که میباید | رعنایی بالا را زیبایی اندامی | |
در بزم تو این بد نام جان داد و نداد ایام | از دست تواش جامی وز لعل تواش کامی |