محتشم کاشانی (غزلیات)/آن منتظر گدازی چشم سیاه او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (آن منتظر گدازی چشم سیاه او) از محتشم کاشانی |
' |
آن منتظر گدازی چشم سیاه او | جانیست در تن نگه گاهگاه او | |
خوش کامرانیست در اثنای قهر و خشم | دیدن به دست میل عنان نگاه او | |
در عین بسملم در انکار اگر زند | من با سر بریده شوم خود گواه او | |
هست از سر بریده او یک رهم امید | جنبیدن لبی که شود عذرخواه او | |
آن رتبه کو که بیحرکت سازم از دعا | دست فرشتهای که نویسد گناه او | |
الماس ریزه ریخته در چشم غیرتم | هر برگ گل که ریخته در خوابگاه او | |
او گرد غم فشانده ز حرمان به روی من | من خاک کوچه رفته ز مژگان ز راه او | |
زلفش سپاه خسرو حسنست وین عجب | کاسباب قوت است شکست سپاه او | |
منشین ز سوز محتشم ایمن که بر فلک | داغیست هر ستارهای از دود آه او |