شاهنامه/پادشاهی اردشیر نکوکار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
پادشاهی شاپور ذوالاکتاف ۲ | شاهنامه (پادشاهی اردشیر نکوکار) از فردوسی |
پادشاهی شاپور سوم |
چو بنشست بر گاه شاه اردشیر | بیاراست آن تخت شاپور پیر | |
کمر بست و ایرانیان را بخواند | بر پایهی تخت زرین نشاند | |
چنین گفت کز دور چرخ بلند | نخواهم که باشد کسی را گزند | |
جهان گر شود رام با کام من | ببینند تیزی و آرام من | |
ور ایدونک با ما نسازد جهان | بسازیم ما با جهان جهان | |
برادر جهان ویژه ما را سپرد | ازیرا که فرزند او بود خرد | |
فرستم روان ورا آفرین | که از بدسگالان بشست او زمین | |
چو شاپور شاپور گردد بلند | شود نزد او گاه و تاج ارجمند | |
سپارم بدو گاه و تاج و سپاه | که پیمان چنین کرد شاپور شاه | |
من این تخت را پایکار ویام | همان از پدر یادگار ویام | |
شما یکسره داد یاد آورید | بکوشید و آیین و داد آورید | |
چنان دان که خوردیم و بر ما گذشت | چو مردی همه رنج ما باد گشت | |
چو ده سال گیتی همی داشت راست | بخورد و ببخشید چیزی که خواست | |
نجست از کسی باژ و ساو و خراج | همی رایگان داشت آن گاه و تاج | |
مر او را نکوکار زان خواندند | که هرکس تنآسان ازو ماندند | |
چو شاپور گشت از در تاج و گاه | مر او را سپرد آن خجسته کلاه | |
نگشت آن دلاور ز پیمان خویش | به مردی نگه داشت سامان خویش |