سیف فرغانی (غزلها)/کسی کو همچو تو جانان ندارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (غزلها) (کسی کو همچو تو جانان ندارد) از سیف فرغانی |
' |
کسی کو همچو تو جانان ندارد | اگر چه زنده باشد جان ندارد | |
گل وصلت نبوید گر چو غنچه | دلی پر خون لبی خندان ندارد | |
شده چون تو توانگر را خریدار | فقیری کز گدایی نان ندارد | |
نخواهم بی تو ملک هر دو عالم | که بی تو هر دو عالم آن ندارد | |
غم ما خور دمی کنجا که ماییم | ولایت غیر تو سلطان ندارد | |
تویی غمخوار درویشان و هرگز | دل شادت غم ایشان ندارد | |
گداپرور نباشد آن توانگر | که همت همچو درویشان ندارد | |
به من ده ز آن لب جان بخش بوسی | که درد دل جز این درمان ندارد | |
دلم چون جای عشق تست او را | بگو تا جای خود ویران ندارد | |
غم عشق تو را عنبر مثال است | که عنبر بوی خود پنهان ندارد | |
گل حسنی که تا امروز بشکفت | به غیر از روی تو بستان ندارد | |
امید سیف فرغانی به وصل است | که مسکین طاقت هجران ندارد | |
بفرمان تو صد درد است او را | وگر ناله کند فرمان ندارد |