سیف فرغانی (غزلها)/ای که تو جان جهانی و جهان جانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (غزلها) (ای که تو جان جهانی و جهان جانی) از سیف فرغانی |
' |
ای که تو جان جهانی و جهان جانی | گر به جان و به جهانت بخرند ارزانی | |
عشق تو مژدهور جان به حیات ابدی | وصل تو لذت باقی ز جهان فانی | |
خوب رویان جهان کسب جمال از تو کنند | آفتاب ار نبود مه نشود نورانی | |
ز آسمان گر به زمین درنگری چون خورشید | غیر مه هیچ نباشد که بدو میمانی | |
ماه در معرض روی تو برآید چه عجب | شب روان را چو عسس سخت بود پیشانی | |
ظاهر آن است که در باغ جمال کس نیست | خوب تر زین گل حسنی که تواش بستانی | |
از سلاطین جهان همت من دارد عار | گر تو یک روز گدای در خویشم خوانی | |
شرمسار است توانگر ز زرافشانی خود | چون گدای تو کند دست به جان افشانی | |
از چنین داد و ستد سود چه باشد چو به من | ندهی بوسه، وگر من بدهم نستانی | |
خستهی تیغ غمت را به بلا بیم مکن | کشته را چند به شمشیر همی ترسانی | |
سیف فرغانی از عشق بپرهیز و منه | پا در آن کار که بیرون شد از آن نتوانی |