سیف فرغانی (غزلها)/ای غم تو روغن چراغ ضمیرم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (غزلها) (ای غم تو روغن چراغ ضمیرم) از سیف فرغانی |
' |
ای غم تو روغن چراغ ضمیرم | کم مکن ای دوست روغنم که بمیرم | |
کز مدد روغن تو نور فرستد | سوی فتیل زبان چراغ ضمیرم | |
چون به هوای تو عشق زنده دلم کرد | شمع مثال ار سرم برند نمیرم | |
یوسف عهدی به حسن و گرچه چو یعقوب | حزن فراق تو کرده بود ضریرم | |
چون ز پی مژدهی وصال روان شد | از در مصر عنایت تو بشیرم | |
از اثر بوی وصل چون دم عیسی | نفحهی پیراهن تو کرد بصیرم | |
سوی تو رفتم چو مه دقیقه دقیقه | کرد شعاع رخ تو بدر منیرم | |
سلسله در من فگند حلقهی زلفت | همچو نگین کرد پای بسته به قیرم | |
مست بدم گر سپاه حسن حشر کرد | تاختن آورد و عشق برد اسیرم | |
بر در شهر دلم نقاره زد و گفت | کز پی سلطان حسن ملک بگیرم | |
جان بدر دل برم چو اسب به نوبت | چون ز رخ دوست شاه یافت سریرم | |
خاتم دولت چو کرد عشق در انگشت | من ز نگینش چو موم نقش پذیرم | |
کس به جز از من نیافت عمر دوباره | ز آنکه جوان شد ز عشق دولت پیرم | |
از پی شاهان اگر چو زر بزنندم | من بجز از سکهی تو نام نگیرم | |
من به سخن بانگ زاغ بودم و اکنون | خوشتر از آواز بلبل است صفیرم | |
وز اثر قطره ابر عشق، صدف وار | حامل درند ماهیان غدیرم | |
چون دلم از غش خود چو سیم صفا یافت | با زر خالص برابر است شعیرم | |
رقص کن اکنون که گرم گشت سماعم | بزم بیا را که خمر گشت عصیرم |