سعدی (غزلیات 1)/پاکیزه روی را که بود پاکدامنی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (پاکیزه روی را که بود پاکدامنی) از سعدی |
' |
پاکیزه روی را که بود پاکدامنی | تاریکی از وجود بشوید به روشنی | |
گر شهوت از خیال دماغت به در رود | شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی | |
ذوق سماع مجلس انست به گوش دل | وقتی رسد که گوش طبیعت بیا کنی | |
بسیار برنیاید، شهوت پرست را | کش دوستی شود متبدل به دشمنی | |
خواهی که پای بسته نگردی به دام دل | با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی | |
شاخی که سر به خانهی همسایه میبرد | تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی | |
زنهار گفتمت قدم معصیت مرو | ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی | |
سعدی هنر نه پنجهی مردم شکستن است | مردی درست باشی اگر نفس بشکنی |