سعدی (غزلیات)/گر جان طلبی فدای جانت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (گر جان طلبی فدای جانت) از سعدی |
' |
گر جان طلبی فدای جانت | سهلست جواب امتحانت | |
سوگند به جانت ار فروشم | یک موی به هر که در جهانت | |
با آن که تو مهر کس نداری | کس نیست که نیست مهربانت | |
وین سر که تو داری ای ستمکار | بس سر برود در آستانت | |
بس فتنه که در زمین به پا شد | از روی چو ماه آسمانت | |
من در تو رسم به جهد هیهات | کز باد سبق برد عنانت | |
بی یاد تو نیستم زمانی | تا یاد کنم دگر زمانت | |
کوته نظران کنند و حیفست | تشبیه به سرو بوستانت | |
و ابرو که تو داری ای پری زاد | در صید چه حاجت کمانت | |
گویی بدن ضعیف سعدی | نقشیست گرفته از میانت | |
گر واسطه سخن نبودی | در وهم نیامدی دهانت | |
شیرینتر از این سخن نباشد | الا دهن شکرفشانت |