سعدی (غزلیات)/کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد) از سعدی |
' |
کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد | آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد | |
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین | بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد | |
که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز | مردم از عقل به دربرد که او دانا شد | |
شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی | چشم بر هم نزدی سرو سهی بالا شد | |
عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت | آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد | |
عقل را گفتم از این پس به سلامت بنشین | گفت خاموش که این فتنه دگر پیدا شد | |
پر نشد چون صدف از لولو لالا دهنی | که نه از حسرت او دیده ما دریا شد | |
سعدیا غنچه سیراب نگنجد در پوست | وقت خوش دید و بخندید و گلی رعنا شد |