سعدی (غزلیات)/کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی) از سعدی |
' |
کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی | یک نفس از درون من خیمه به در نمیزنی | |
مهرگیاه عهد من تازهترست هر زمان | ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی | |
کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم | مقبل هر دو عالمم گر تو قبول میکنی | |
چون تو بدیع صورتی بی سبب کدورتی | عهد وفای دوستان حیف بود که بشکنی | |
صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت | چند مقاومت کند حبه و سنگ صدمنی | |
از همه کس رمیدهام با تو درآرمیدهام | جمع نمیشود دگر هر چه تو میپراکنی | |
ای دل اگر فراق او و آتش اشتیاق او | در تو اثر نمیکند تو نه دل که آهنی | |
هم به در تو آمدم از تو که خصم و حاکمی | چاره پای بستگان نیست بجز فروتنی | |
سعدی اگر جزع کنی ور نکنی چه فایده | سخت کمان چه غم خورد گر تو ضعیف جوشنی |