سعدی (غزلیات)/کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش) از سعدی |
' |
کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش | کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش | |
مطرب ما را دردیست که خوش مینالد | مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش | |
بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق | آبگینه نتواند که بپوشد رازش | |
مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود | همچنان طبع فرامش نکند پروازش | |
تا چه کردیم دگرباره که شیرین لب دوست | به سخن باز نمیباشد و چشم از نازش | |
من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی | بنده خدمت بکند ور نکند اعزازش | |
غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند | آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش | |
خون سعدی کم از آنست که دست آلایی | ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش |