سعدی (غزلیات)/کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (کاروانی شکر از مصر به شیراز آید) از سعدی |
' |
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید | اگر آن یار سفرکرده ما بازآید | |
گو تو بازآی که گر خون منت درخوردست | پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید | |
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار | چیست تا در نظر عاشق جانباز آید | |
من خود این سنگ به جان میطلبیدم همه عمر | کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید | |
اگر این داغ جگرسوز که بر جان منست | بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید | |
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم | هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید | |
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس | آن که محبوب منست از همه ممتاز آید | |
گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی | هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید |