سعدی (غزلیات)/چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این) از سعدی |
' |
چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این | چه قد و قامت و رفتار و اعتدالست این | |
کسی که در همه عمر این صفت مطالعه کرد | به دیگری نگرد یا به خود محالست این | |
کمال حسن وجودت ز هر که پرسیدم | جواب داد که در غایت کمالست این | |
نماز شام به بام ار کسی نگاه کند | دو ابروان تو گوید مگر هلالست این | |
لبت به خون عزیزان که میخوری لعلست | تو خود بگوی که خون میخوری حلالست این | |
چنان به یاد تو شادم که فرق مینکنم | ز دوستی که فراقست یا وصالست این | |
شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب | ولی ز فکر تو خواب آیدم خیالست این | |
درازنای شب از چشم دردمندان پرس | عزیز من که شبی یا هزار سالست این | |
قلم به یاد تو در میچکاند از دستم | مداد نیست کز او میرود زلالست این | |
کسان به حال پریشان سعدی از غم عشق | زنخ زنند و ندانند تا چه حالست این |