سعدی (غزلیات)/پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را) از سعدی |
' |
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را | الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را | |
قیمت عشق نداند، قدم صدق ندارد | سُست عهدی که تحمل نکند بار جفا را | |
گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی | دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را | |
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم | تا بگویند پس از من که به سر بُرد وفا را | |
خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید | دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را | |
باور از مات نباشد، تو در آیینه نگه کن | تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را | |
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد | به سر زلف تو گر دست رسد بادِ صَبا را | |
سر انگشت تحیُّر بگَزَد عقل به دندان | چون تأمل کند این صورتِ انگشتنما را | |
آرزو میکندم شمع صفت پیش وجودت | که سراپای بسوزند منِ بیسروپا را | |
چشمِ کوته نظران بر ورقِ صورتِ خوبان | خط همیبیند و عارف قلمِ صُنع خدا را | |
همه را دیده به رویت نگرانست، ولیکن | خودپرستان ز حقیقت نشناسند هویٰ را | |
مهربانی ز من آموز و گَرَم عُمر نماند | به سر تربت سعدی بطلب مِهرِگیا را | |
هیچ هشیار ملامت نکند مستیِ ما را | قًل لصاح ترک الناس من الوجد سُکاریٰ |