سعدی (غزلیات)/پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به) از سعدی |
' |
پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به | با توانای معربد نکنی بازی به | |
چون دلش دادی و مهرش ستدی چاره نماند | اگر او با تو نسازد تو در او سازی به | |
جز غم یار مخور تا غم کارت بخورد | تو که با مصلحت خویش نپردازی به | |
سپر صبر تحمل نکند تیر فراق | با کمان ابرو اگر جنگ نیاغازی به | |
با چنین یار که ما عقد محبت بستیم | گر همه مایه زیان میکند انبازی به | |
بنده را بر خط فرمان خداوند امور | سر تسلیم نهادن ز سرافرازی به | |
گر چو چنگم بزنی پیش تو سر برنکنم | این چنین یار وفادار که بنوازی به | |
هیچ شک نیست به تیر اجل ای یار عزیز | که من از پای درآیم چو تو اندازی به | |
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند | مطرب از بلبل عاشق به خوش آوازی به | |
گوش بر ناله مطرب کن و بلبل بگذار | که نگویند سخن از سعدی شیرازی به |