سعدی (غزلیات)/وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را) از سعدی |
' |
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را | ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را | |
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست | آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را | |
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد | باری حریفی جو که او مستور دارد راز را | |
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی | بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را | |
چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک میزنند | یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را | |
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن | در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را | |
شیراز پرغوغا شدست از فتنه چشم خوشت | ترسم که آشوب خوشت برهم زند شیراز را | |
من مرغکی پربستهام زان در قفس بنشستهام | گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را | |
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهام | مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را |