سعدی (غزلیات)/هزار سختی اگر بر من آید آسانست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (هزار سختی اگر بر من آید آسانست) از سعدی |
' |
هزار سختی اگر بر من آید آسانست | که دوستی و ارادت هزار چندانست | |
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست | که خار دشت محبت گلست و ریحانست | |
اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست | و گر تو داغ نهی داغ نیست درمانست | |
نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت | مخالفت نکنم آن کنم که فرمانست | |
ز عقل من عجب آید صواب گویان را | که دل به دست تو دادن خلاف در جانست | |
من از کنار تو دور افتادهام نه عجب | گرم قرار نباشد که داغ هجرانست | |
عجب در آن سر زلف معنبر مفتول | که در کنار تو خسبد چرا پریشانست | |
جماعتی که ندانند حظ روحانی | تفاوتی که میان دواب و انسانست | |
گمان برند که در باغ عشق سعدی را | نظر به سیب زنخدان و نار پستانست | |
مرا هرآینه خاموش بودن اولیتر | که جهل پیش خردمند عذر نادانست | |
و ما ابری نفسی و لا ازکیها | که هر چه نقل کنند از بشر در امکانست |