سعدی (غزلیات)/هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد) از سعدی |
' |
هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد | هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد | |
روزی اندر خاکت افتم ور به بادم میرود سر | کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد | |
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم | هوش من دانی که بردست آن که صورت مینگارد | |
عمر گویندم که ضایع میکنی با خوبرویان | وان که منظوری ندارد عمر ضایع میگذارد | |
هر که میورزد درختی در سرابستان معنی | بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد | |
عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور | کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد | |
گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم | عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد | |
باغ میخواهم که روزی سرو بالایت ببیند | تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد | |
آن چه رفتارست و قامت وان چه گفتار و قیامت | چند خواهی گفت سعدی طیبات آخر ندارد |