سعدی (غزلیات)/هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (هر که دلارام دید از دلش آرام رفت) از سعدی |
' |
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت | چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت | |
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم | پرده برانداختی کار به اتمام رفت | |
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت | سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت | |
مشعلهای برفروخت پرتو خورشید عشق | خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت | |
عارف مجموع را در پس دیوار صبر | طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت | |
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی | حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت | |
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت | آخر عمر از جهان چون برود خام رفت | |
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان | راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت | |
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی | می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت |