سعدی (غزلیات)/هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری) از سعدی |
' |
هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری | بار دوم ز بار نخستین نکوتری | |
انصاف میدهم که لطیفان و دلبران | بسیار دیدهام نه بدین لطف و دلبری | |
زنار بود هر چه همه عمر داشتم | الا کمر که پیش تو بستم به چاکری | |
از شرم چون تو آدمیان در میان خلق | انصاف میدهد که نهان میشود پری | |
شمشیر اختیار تو را سر نهادهام | دانم که گر تنم بکشی جان بپروری | |
جز صورتت در آینه کس را نمیرسد | با صورت بدیع تو کردن برابری | |
ای مدعی گر آن چه مرا شد تو را شود | بر حال من ببخشی و حالت بیاوری | |
صید اوفتاد و پای مسافر به گل بماند | هیچ افتدت که بر سر افتاده بگذری | |
صبری که بود مایه سعدی دگر نماند | سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری |