سعدی (غزلیات)/هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی)
از سعدی
'


هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید؟ چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خُرّم تنی که محبوب از در فَرازش آید چون رِزق نیک‌بختان بی مِحنت سالی
همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه با‌هم گرفته اُنسی وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد؟ کو را نبوده باشد در عمر خویش حالی
بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی
اول که گوی بردی من بودمی به دانش گر سودمند بودی بی دولت اِحتیالی
سال وصال با او یک روز بود گویی و‌ اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی
ایام را به ماهی یک شب هلال باشد وآن ماه دل‌سِتان را هر ابرویی هلالی
صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی