سعدی (غزلیات)/هرگز این صورت کند صورتگری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (هرگز این صورت کند صورتگری) از سعدی |
' |
هرگز این صورت کند صورتگری | یا چنین شاهد بود در کشوری | |
سرورفتاری صنوبرقامتی | ماه رخساری ملایک منظری | |
میرود وز خویشتن بینی که هست | در نمیآید به چشمش دیگری | |
صد هزارش دست خاطر در رکاب | پادشاهی میرود با لشکری | |
عارضش باغی دهانش غنچهای | بل بهشتی در میانش کوثری | |
ماه رویا مهربانی پیشه کن | خوبرویی را بباید زیوری | |
بی تو در هر گوشه پایی در گلست | وز تو در هر خانه دستی بر سری | |
چون همایم سایهای بر سر فکن | تا در اقبالت شوم نیک اختری | |
در خداوندی چه نقصان آیدش | گر خداوندی بپرسد چاکری | |
مصلحت بودی شکایت گفتنم | گر به غیر از خصم بودی داوری | |
سعدیا داروی تلخ از دست دوست | به که شیرینی ز دست دیگری | |
خاکی از مردم بماند در جهان | وز وجود عاشقان خاکستری |