سعدی (غزلیات)/نه دسترسی به یار دارم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (نه دسترسی به یار دارم)
از سعدی
'


نه دسترسی به یار دارم نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید از گردش روزگار دارم
در دل غم تو کنم خزینه گر یک دل و گر هزار دارم
این خسته دلم چو موی باریک از زلف تو یادگار دارم
من کانده تو کشیده باشم اندوه زمانه خوار دارم
در آب دو دیده از تو غرقم و امید لب و کنار دارم
دل بردی و تن زدی همین بود من با تو بسی شمار دارم
دشنام همی‌دهی به سعدی من با دو لب تو کار دارم