سعدی (غزلیات)/من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را) از سعدی |
' |
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را | وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را | |
روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن | مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را | |
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست | از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را | |
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن | چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را | |
هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوختست | دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را | |
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق | کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را | |
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن | بلکه سروی چون تو میباید کنار جوی را | |
ای گل خوش بوی اگر صد قرن بازآید بهار | مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را | |
سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد | چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را |