سعدی (غزلیات)/من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم) از سعدی |
' |
من اگر نظر حرامست، بسی گناه دارم | چه کنم؟ نمیتوانم که نظر نگاه دارم! | |
ستم از کسیست بر من که ضرورتست بردن | نه قرار زخم خوردن، نه مجال آه دارم | |
نه فراغت نشستن، نه شکیب رخت بستن | نه مقام ایستادن، نه گریزگاه دارم | |
نه اگر همینشینم نظری کُند به رحمت | نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم | |
بَسَم از قبولِ عامی و صلاحِ نیکنامی | چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم | |
تن من فدای جانت، سر بنده و آستانت | چه مرا بِهْ از گدایی چو تو پادشاه دارم؟ | |
چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد | نه مُرُوَتست اگر من نظر تباه دارم | |
چه شبست یا رب امشب! که ستارهای برآمد | که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم | |
مکنید دردمندان گله از شب جدایی | که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم | |
که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی | تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم |