سعدی (غزلیات)/ما در خلوت به روی خلق ببستیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ما در خلوت به روی خلق ببستیم) از سعدی |
' |
ما در خلوت به روی خلق ببستیم | از همه بازآمدیم و با تو نشستیم | |
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم | وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم | |
مردم هشیار از این معامله دورند | شاید اگر عیب ما کنند که مستیم | |
مالک خود را همیشه غصه گدازد | ملک پری پیکری شدیم و برستیم | |
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم | داعی دولت به هر مقام که هستیم | |
در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم | در همه عالم بلند و پیش تو پستیم | |
ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای | تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم | |
دیده نگه داشتیم تا نرود دل | با همه عیاری از کمند نجستیم | |
تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز | جان گرامی نهاده بر کف دستیم | |
دوستی آنست سعدیا که بماند | عهد وفا هم بر این قرار که بستیم |