سعدی (غزلیات)/ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری)
از سعدی
'


ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری چون سنگ دلان دل بنهادیم به دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم گویی همه عالم ظلماتست و تو نوری
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری
جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری
در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق گویند مگر باغ بهشتست و تو حوری
روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری
سعدی به جفا دست امید از تو ندارد هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری