سعدی (غزلیات)/لاابالی چه کند دفتر دانایی را

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (لاابالی چه کند دفتر دانایی را)
از سعدی
'


لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟ طاقت وعظ نباشد سر سودایی را!
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آنست که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را؟
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست خورد، یا غم رسوایی را
همه دانند که من سبزه خط دارم دوست نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را
من همان روز دل و صبر به یغما دادم که مقید شدم آن دلبر یغمایی را
سرو بگذار که قدی و قیامی دارد گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را
گر برانی نرود، ور برود بازآید ناگزیرست مگس دکه حلوایی را!
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همینست سخندانی و زیبایی را!
سعدیا! نوبتی امشب دهل صبح نکوفت یا مگر روز نباشد شب تنهایی را