سعدی (غزلیات)/عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم) از سعدی |
' |
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم | دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم | |
خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود | آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم | |
همچو بلبل همه شب نعره زنان تا خورشید | روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم | |
گفته بودیم به خوبان که نباید نگریست | دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم | |
صفت یوسف نادیده بیان میکردند | با میان آمد و بی نام و نشان گردیدیم | |
رفته بودیم به خلوت که دگر مینخوریم | ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم | |
تا همه شهر بیایند و ببینند که ما | پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم | |
سعدیا لشکر خوبان به شکار دل ما | گو میایید که ما صید فلان گردیدیم |