سعدی (غزلیات)/صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (صید بیابان عشق چون بخورد تیر او) از سعدی |
' |
صید بیابان عشق چون بخورد تیر او | سر نتواند کشید پای ز زنجیر او | |
گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن | گر به شکار آمدست دولت نخجیر او | |
گفتم از آسیب عشق روی به عالم نهم | عرصه عالم گرفت حسن جهان گیر او | |
با همه تدبیر خویش ما سپر انداختیم | روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او | |
چاره مغلوب نیست جز سپر انداختن | چون نتواند که سر درکشد از تیر او | |
کشته معشوق را درد نباشد که خلق | زنده به جانند و ما زنده به تأثیر او | |
او به فغان آمدست زین همه تعجیل ما | ای عجب و ما به جان زین همه تأخیر او | |
در همه گیتی نگاه کردم و بازآمدم | صورت کس خوب نیست پیش تصاویر او | |
سعدی شیرین زبان این همه شور از کجا | شاهد ما آیتیست وین همه تفسیر او | |
آتشی از سوز عشق در دل داوود بود | تا به فلک میرسد بانگ مزامیر او |